رویکرد واقع گرایی سازه گرا که بر بازپردازی حوادث در ذهن مورخ متمرکز می شود، از جهاتی نزدیک به دیدگاه کالینگوودا R.G. Collingwood (۱۹۵۶) است. اما در عین حال، برای رهایی از ذهنی گرایی دیدگاه کالینگوودی، بر بازگشت به اسناد و مدارک و آزمون درستی تبیین حاصل نیز تاکید می ورزد تا خیال و ذهن مورخ را در بند کند و اجازه ندهد تا ذهنیت محض، تبیین تاریخی را در بر گیرد. در این دیدگاه که به نظریه باز آفرینی ( re - enactment) شهرت دارد، مورخ برای فهم واقعه تاریخی، سعی می کند با استفاده از مدارک و شواهد، فضای آن رخداد را برای خویش بازسازی کند و در نهایت، اندیشه حاکم بر آن را در ذهن خود، بازاندیشی کند (گالینگوود، ۱۹۵۶). در نظر گالینگوود، درست است که گذشته رفته است و جریان تجربه آنی آن نیز قابل بازگشت نیست، اما با تفکر و حافظه می توان پلی میان حال و گذشته ساخت و با آن از این فاصله عبور کرد: "معرفت تاریخی، آن حالت خاص حافظه است که در آن، موضوع فکر حال، فکر گذشته است و شکاف میان حال و گذشته، نه فقط با نیروی فکر حال به تفکر گذشته، بلکه با قدرت فکر گذشته به احیای مجدد خویش در زمان حال پر می شود." (گالینگوود، ۱۹۵۶، ص ۳۷۱). از نظر وی، موضوع مورد مطالعه علوم تجربی از موضوع تاریخ متمایز است و این تمایز به جدایی این دو حوزه از یکدیگر می انجامد. در این نگرش، تبیین اعمال و حوادث علاوه بر آنکه مستلزم درک نیات و افکار عاملان آن است نیازمند تعیین موفقیت ها و ناکامی های آن نیز هست. بنابراین، مقاصد و فکری عاملان نیز باید با دیدی تحلیلی و انتقادی نگریسته شود و این امر فقط با حفظ خودآگاهی مورخ در جریان بازسازی اندیشه میسر خواهد گشت. نگاه کالینگوود به تاریخ در نهایت نگاهی ذهنی است و جهت عینی آن در جریان بازسازی اندیشه و بر پایه ماهیت دو گانه اندیشه به ظهور می رسد. نگرش او به گذشته همچنان به عنوان امری ذهنی است و از این رو در آثار بسیاری از نویسندگان، آرای وی در گروه نگرش‌های ذهن گرایانه به تاریخ طبقه بندی شده است (بطور مثال رجوع شود به ویلیام سوییت، ۲۰۰۴). این دیدگاه به تفصیل در کتاب «درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران جلد ۲: فلسفه برنامه درسی» (باقری، ۱۳۸۹) در بخش برنامه درسی تاریخ، تالیف نگارنده آمده است.
 
در این مرحله و با در دست داشتن الگوی کلی بررسی های تاریخی در دیدگاه معرفت شناختی واقع گرایی سازه گرا، می توان تبارشناسی را از این منظر به تماشا نشست و نقدهای وارد بر آن را بر شمرد. دو نقد نخست، بیشتر از موضع کلان معرفت شناختی- واقع گرایی سازه گرا، تبارشناسی را هدف قرار میدهند و دو نقد دوم، دشواری های روشی آن را مطرح می سازند.
 
مطالعه تبارشناسی های صورت گرفته توسط فوکو نشان میدهد که وی ابتدا با بررسی اسناد و مدارک تاریخی آغاز می کند. این بررسیها بسیار موشکافانه و دقیق صورت می گیرد و گاه آنچنان همراه با جزئیات است که می تواند فرد را کاملا قرنها به عقب بازگرداند و در متن حوادث قرار دهد. آغاز تکان دهنده کتاب "مراقبت و تنبیه"، یکی از همین ورودهای بی واسطه و جذاب به تاریخ است.. فوکو (۱۳۸۷ب، ترجمه سرخوش و جهاندیده)، بند نخست از اولین صفحه فصل نخست این کتاب را اینگونه آغاز می کند: «دامی ین به جرم سوء قصد به جان پادشاه در دوم مارس ۱۷۵۷ محکوم شد که در برابر در اصلی کلیسای پاریس به جرم خود اعتراف و طلب مغفرت کند و از آن جا با یک پیراهن و مشعلی از موم مشتعل به وزن نزدیک به یک کیلو در در یک گاری به میدان گرو برده شود و بر قاپوقی که در آنجا برپا شده، با انبری گداخته و سرخ سینه، بازوها، رانها و ماهیچه های ساقهایش شکافته شود، و دست راستش در حالی که در آن چاقویی را گرفته که با آن به جان شاه سوء قصد کرده، با آتش گوگرد سوزانده شود و روی شکاف های ایجاد شده در بدنش، سرب مذاب، روغن جوشان، صمغ گداخته و موم و گوگرد مذاب ریخته شود و سپس بدنش با چهار اسب کشیده و چهار شقه شود و اندام ها و بدنش سوزانده شود، خاکستر شود و خاکسترش به باد سپرده شود".» همچنین در صفحه دوازده همین کتاب آمده است: «گوگرد را افروختند اما آتش آن قدر کم جان بود که فقط سطح پوست دست را کمی سوزاند. سپس جلاد که آستین ها را تا باز و بالا زده بود، انبری فولادی تقریبا به طول نیم متر که به همین منظور ساخته شده بود برداشت و نخست عضله ساق پای راست، سپس ران و آنگاه دو بخش عضله ای بازوی راست و پس از آن سینه را شکافت».خاکستری نامیدن تبارشناسی نیچه و فوکو در مقابل تبارشناسی آبی پاول ری، همانگونه که در فصل دوم بیان شد، وابستگی این نوع تبارشناسی به واقعیتها و زمینه مند بودن آن را در مقابل ذهنی بودن تبارشناسی آبی نشان می دهد.همچنین تاکید فوکو بر اتکای به واقعیت‌های تاریخی و اصرار وی برای شروع تبیین های خویش از صحنه های دقیق تاریخی، نشان از دغدغه وی نسبت به واقع گرایی در تحلیل هایش دارد. فوکو (۱۹۷۷) تلاش می کند تا مرز میان تبارشناسی های ذهنی و سازه ای و تبارشناسی خویش را روشن کند و معتقد است تبارشناسی وی رنگی خاکستری دارد. خاکستری بودن تبارشناسی فوکو، نشان از اتکای صبورانه آن بر اسناد خاکستری است. فوکو بیان می کند که «تبارشناسی بر روی کاغذهای قدیمی کار می کند که در هم و برهم و مغشوش اند، بر روی اسنادی که چرکنویس شده اند و بارها و بارها کپی شده اند» فوکو، ۱۹۷۷، ص ۱۳۹) و این امر حاکی از دغدغه تبارشناسی نسبت به واقعیت‌هاست.
 
این امر که میراثی بر جای مانده از نیچه است، در آثار فوکو، مولفهای پررنگ تر به شمار می آید. همانگونه که در فصل دوم نیز اشاره شد، یکی از مولفه های محوری تبارشناسی نیچه در مقابل تبارشناسی های دیگر، اتکای آن بر واقعیت هاست. این امر با تلاش فوکو مبنی بر دقت در بررسی شواهد و مدارک و با این جمله وی که «خوی تبارشناختی، خوی پوزیتیویسم فرخنده است» (فوکو، ۱۳۸۴، ترجمه پرهام، ص ۵۹)، در تبارشناسی های وی، نقشی محوری تر می یابد. ٣. خاکستری نامیدن تبارشناسی نیچه و فوکو در مقابل تبارشناسی آبی پاول ری، همانگونه که در فصل دوم بیان شد، وابستگی این نوع تبارشناسی به واقعیتها و زمینه مند بودن آن را در مقابل ذهنی بودن تبارشناسی آبی نشان می دهد.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394